بازگشت کاروان سیدالشهدا علیه السلام به مدینه
کـیـست این زن ز دور میآیـد بـا نـگــاهــی صـبــور مـیآیـد آبـلـه پـا و خـستـه و مـجـروح جـسم او راه مـیرود یـا روح کیست این زن که جامهاش نیلی ست گل گل صورتش رد سیلی ست هر طرف وای وای و همهمه ست عجب این زن شبیه فاطمه ست رنـگ و بـوی حسیـن دارد او شیـون و شور و شین دارد او مردم این زینب عزیـزم نیست محرم چشم اشک ریزم نیست زینب من که قـد خـمـیـده نبود این قدر رنگ و رو پریده نبود وای من روی او خراشیده است چه کس این بذر فتنه پاشیده است آفـــتـــاب قــبـــیــلــۀ طــاهــا! زیـنـب مـن! عــقــیـلـۀ طـاهـا! دخــتــر آســـمـــانــی زهـــرا! مــیــوۀ زنــدگـــانــی زهـــرا! آمــدی، آمــدی غـرور عـلـی! وارث سـیــنـۀ صـبـور عـلـی! تـو کـه مـحـبــوبـۀ خـدا بـودی زیـنـب دوش مصطـفی بـودی آمدی زیـنـبـم، شکـستـه چـرا؟ این همه خسته خسته خسته چرا؟ آه زیـنـب چــقــدر تــنـهـایــی! کـوه دردی ولـی شـکــیـبـایـی ز چه هـستی؟ ز سنگ یا آهن ای کـبــودای تــازیــانــۀ مـن! |